دل نوشته های من از خودم و خدای خودمَ ... شادی ها و غم ها

خلاصه از هر دری من باب سخن با دوستان ...

دل نوشته های من از خودم و خدای خودمَ ... شادی ها و غم ها

خلاصه از هر دری من باب سخن با دوستان ...

به بهانه هزار تا کار نکرده و در راه ...!

دلم میخواد که از خودم بگم و احوالم و دورو برم تا از اوضاع جهان و انتخابات مسخره خیلی چیزهای دیگه که اصلا ذره ایی حوصله براشون ندارم ... تازه سرما هم خوردم تو اوج این گرما .. پس بهم حق بدین .. بی حوصله باشم ..  

تازه یه جورایی هم شارژ روحیم رو به افوله که باید از طرف یکی تقویت بشه ... خوب اون یکی بعد مهربان ربم کیه ... یوهو ........ 

دیروز ظهر در کنار همسری بعد یه روز کاری خوب با همکاران دوست ... دراز کشیده بودم و مجله موفقیتم رو می خوندم ... دیدم خدایا من چرا اینقدر خود درگیری دارم ؟؟؟ فکر جابجایی ام  .. 

 

راستی یادم رفته بود بگم من بزودی به هوم تون خودم نقل مکان خواهم کرد ... هورا !!!

 

بله استعفا از یک کار خوب .. ولی بامید کسب موفقیت های والاتر و بودن در کنار عزیزان .. هرچند مجبورم عزیزانی رو هم ترک کنم که واقعا دوست ندارم ازشون دور بشم ... ولی زندگیه دیگه ! 

 

خدایا .. پروردگارا ! 

عجب فلسفه ایه فلسفه وابستگی ما آدم ها ؟ یا به هم .. یا به مال دنیا ! 

وابستگی در پی خودش دلبستگی داره که نشون از پابندی و عمق علاقه آدمیه ...  

با خودم گفتم مگه من خدا رو ندارم ..؟ - خوب داری. منظور ؟  پس چرا آشفتگی ؟ چرا نگرانی ؟ چرا دلهره فرداهای نیومده ای که خیلی قشنگن ولی این حسا میزن فاتحه می خونه به همه چیش؟   - خوب تو که اینا رو میدونی ایمانت رو قوی تر کن و یه یاعلی از ته بگو بسپار این کشتی طوفان زده رو به دستای امن الهی خودش ... ! 

اینجور موقع ها یه جمله یه کلمه یه حرف یه نگاه .. یه ... نمی دونم هرچیزی که از چشم های تیزبین من دور نمونه ... میتونه الهام بخش خوبی برام باشه ... که سر به آسمون بلند کنم و بگم خدایا .. خداجونم مرسی ...  من می خوام و تلاشم رو میکنم یا به عبارتی : 

 

 DO MY BEST

و تو با همه سخاوت بی حدت برام به سرانجام میر سونیش ! 

تو خیلی بزرگواری و من حقیر .. پس نظر لطف خودت رو هرگز از من برنگردون ! 


جمع شاد و بی نظیر خوشحالان ... ۱۳۸۲!

می خوام امروز از دل بگم ... برام سراغ یه آرشیو خاک گرفته که فقط خودم گاهی میرم سراغش و هیچ کسی نمی تونه بهش دسترسی داشته باشه  .. که براش می خونم : 

گاهی از من عاشقانه یاد کن تو به یادم بوسه ای بر باد کن ...!

یادی کنم از یه دوستی ناب سه ساله ! 

از یه جمع پاک دخترونه و پسرونه که همیشه خدا رو شاهد و ناظر داشتن ...! 

جمعی از بچه های شاد و پرانرژی .. شوخ و خوش خنده و خلاصه همیشه شاد ! 

من همیشه به یاد اون روزا این شعرو با خودم زمزمه میکنم که مدت ها اول دوراهی طرقبه شاندیز خودنمایی میکرد .. جایی که همیشه شاهد و ناظر لحظه های ناب و خوش دوران جوانی ناب ما بوده ...  

یاد باد آن روزگاران یاد باد  

روز وصل دوستداران یاد باد  

ادامه مطلب ...

به یاد یه دوست که نه یه نارفیق قدیمی ...!

خداوندا

تو می دانی

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است

چه رنجی می کشد آن کس

که انسان است

و از احساس سر شار است

خداوندا تو تنهایی

منم تنهای تنهایم

تو یکتایی و بی همتا

ولیکن من

نه یکتایم نه بی همتا

فقط تنهای تنهایم !


این شعر ناب یاد آور سید رضا ح. معروف به رابین هود ... 

رضا کیه ؟‌یه همراه .. دوست نه هر چیزی لیاقت می خواد که تو نداشتی اما ظاهر چرا ؟ چون زیادی زبون باز و رذل بودی ... یاد اون روزا بخیر ... هر کدوم الان درگیر یه سرنوشت و یه قسمت جدا... دور از هم ... همچون لشگری شکست خورده ... 

خدایا من همیشه بابت تک تک لحظه های خوب و شاد زندگیم ممنون توام .. مهربانا!