اینم بشه خاطره تلخ دیگه ... بدون یار در کنار .. ثبت نام و انتخاب واحد و یا علی سر کلاس ... فشرده و تو گرما و سخت مغشوش و متفکر ...
اولین جلسه کلاسام هم مشاوره بود اونم درست یک روز بعد مشاوره رفتن من ...
خوب بود ... اما این روزا سخت تلخم و بی حوصله از بودن خودم ...
باز مراسم یه عزیزه مثل شیمائی .. فکر کن دلم میخواد بترکونم اما کو حال و حوصله و دل و دماغ ... ایشالا وزد زود خبر خوش اومدن یارم رو میدم ...
بازم التماس دعا از همه
من از ان روز که در بند توام ازادم