دل نوشته های من از خودم و خدای خودمَ ... شادی ها و غم ها

خلاصه از هر دری من باب سخن با دوستان ...

دل نوشته های من از خودم و خدای خودمَ ... شادی ها و غم ها

خلاصه از هر دری من باب سخن با دوستان ...

خبر ازدواج یه عزیز ... شیما جون من ...!


شیمای گلم از دیشب که خبر نامزد شدنت با حسام عزیز رو شنیدم ... بال درآوردم  

چه وصالی بشه ... لیلی و مجنونی که به هم رسیدن ... 

الهی مبارک باشه دختر خاله قشنگ و مهربونم ... 

براتون عشق آرزو میکنم و هر روز عاشق تر بودن ...  

دیگه پریدی بسلامتی ... چه شبی بشه شب نامزدیت گلم ... 

دیروز صبح سرکار به یادت بودم و عصر خبر خوش شنیدم ... 

الهی هزار بار مبارکت باشه ... شاد باشین و عاشق 


زنگ خطر ...


خدای مهربون دل همه عاشقا ...  

یه حس خطر .. یه حس بدی زندگیمو گرفته ... 

موری من خیلی بد شده ... چشماشو بسته و هیچی نمیبینه جز خودش ...  

نه اون حتی خودش رو هم نمیبینه ... فعلا کور دل شده حسابی ... 

خدایا کمکم کن تو این ماه عزیزت که ماه خودته ... به هدف بزرگ زندگیمون برسیم و موری راحت شه ... خیلی بی قراریم ... این کابوس کی تموم میشه و ما خلاص ... 

یا رب ... نظر تو برنگردد ...  


فن جیم از سر جلسه ..


الان به بهانه اتمام یه نامه اداری مهم اومدم پشت میز کارم این ساختمون ... وای چقدر دلم براش تنگ شده بود...  دفتر کارم و همه متعلقاتش .. بزودی از شما خداحافظی می کنم .. از همه مهم تر همکارام ... نه دوستام ... خونه ام و این شهر ... الهی بامید تو ... بامید روزهایی روشن و خدایی .. سرشار از عطر تو !!!