-
آخرین ماه پائیزی ... ذی الحجه ...!
یکشنبه 1 آذرماه سال 1388 12:29
ماه تولد منم رسید .. وای خدایا که چه حال خاصی دارم .. دیشب در حسرت اونایی که در سفر حجن یک دل سیر اشک ریختم و سوره نباء رو خوندم شاید که ... بطلبد و ماهم لایق دیدار شویم ... مهری جونم تولدت مبارک ... فقط همین !
-
به بهانه علاقه به یک هنرمند ...
شنبه 25 مهرماه سال 1388 14:04
دیروز فیلم سوپراستار رو دیدیم تو راه یه سفر کوتاه و خسته کننده هوائیم کرد ... من شهاب رو از برنامه آب که مجری بود دوست داشتم تا حالا مرد جذاب و قشنگیه .. بازیشم حرف نداره همیشه دوست داشتم تو گذر از زندگی یا حتی کنار هر آدمی یک رها باشم ... عمیق و اثرگذار ... ساده و بی ریا ... یعنی بودم ... ؟؟؟ اون قطعه ویولن زدنش ......
-
این روزها ... !
شنبه 25 مهرماه سال 1388 14:00
سلام خدای همیشه خوب خوب من ... کمی گرفتار فکر و خیالم ... نه کمی نه زیاد هم نه اما همیشگیه آره هست خلاصه یه جورایی وصله تن نازکم شده ... تنی که فکر میکنم دیگه نه حوصله داره نه تحمله این فراز و نشیب های زندگی رو .. گاهی شاد شاد و سرمست و گاهی غرق غم و تلخی ... دوست دارم چایمو تلخ بخورم شکلات داغ داغ ولی تلخ نسکافه همه...
-
فلسفه زندگی ... !
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 19:52
یا الهی ... خدای من ... رب محبوب من ... خدای همیشه بیدار و شنوای من ... خدای قادر و توانای من ... چیه این زندگی و فلسفه زیستن ... ؟! می نالیم ازش و سخت در پی اش دوان دوانیم و به هیچ جا ... یعنی اون جایی که باید نمی رسیم ... چه کنیم با درد شیرین و لذت بخش!!! حس دوست داشتن و عاشقی ما ادم ها به هم و به خدای آسمونم ......
-
تا قدری دیگر باشیم یا نباشیم ... !
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 12:54
سلام پروردگار خوبم و مهربونم ... شب های قدر رو پشت سر گذاشتیم که شب بیست و سومش برام عالی و دلچس بود .. دور بودم .. آره دوباره اونجا اما اینبار با حسی عمیق و تلخ ... تلخ تر از صد فنجون قهوه تلخ و غلیظ ... در کنار محبوبم ... خدایا چیه فلسفه این وابستگی و دلبستگی ... حسم عجیبه ازینکه از نگاه کردن بهش لذت میبرم و سیر...
-
ماه عاشقی ...
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 11:51
یک ماه عاشقی دیگر هم رسید در حالی که دقیقا مزه عاشقی با هم بودن و از با هم بودن لذت بردن رو می چشیدم ... خیلی نابه امیدورام همه تجربه اش کنن ... همسری ناب تر از همیشه و مشتاق تر از هر زمانی به کنارم اومد و منو غرق نور کرد ... الهی قربون صفای دلت برم ... حالا می فهمه خوب بودن چقدر ساده اس و چقدر دلنشین واسه همه ... رفت...
-
یا صاحب الزمان ادرکنی ... !
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 19:34
سلام بر لونه تنهایی من و یارانی که هر از گاهی سری بهم میزنن تولد منجی عالم ... امید همه ما مبارک ایشالا بامید ... الهم عجل لویک الفرج فوری فوری بگین آمین رو بلند که خدا دلش برای تنهایی ما به رحم بیاد و عزیز ما رو بهمون برسونه کاش لایق دیدار هم باشیم عیدتون مبارک و سبز زیر نویس ... همسر باوفا بعد از حدود یک ماه دوری از...
-
سالگرد عروسی من و تو ... ما !!!
شنبه 3 مردادماه سال 1388 14:53
مهم نیست که : کی باشیم ... کجا باشیم ... چرا باشیم ... چطور باشیم ... مهم اینه که : با هم باشیم ... به یاد هم باشیم ... برای هم باشیم ... !!!! ***سالگرد با هم یکی شدن مبارک ... *** ۳/۵/۱۳۸۵ تا ۳/۵/۱۳۸۸ این بود پیام همسر محترمه ازین راه دور .. دلشاد شدم و لبخندی تلخ بر لبانم نشست ازینکه دوریم ... همین !
-
بدون شرح ...!
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 19:13
الهی ... می دانم دیر زمانیست که برای مومن شدن قدم در راه خدایی نهاده ام .. راهی زیبا .. لحظه به لحظه ... !!! خدایا .. پروردگارا ... تسلیم و رضای مرا به درگاه ربوبیتت بپذیر ... تا ایمن باشم ... !!! زندگی معنوی من در گرو اخلاقیات است ... آری از دید من اینگونه است ... با دیروز که مبعث مبارک پیمبر بود .. شد دقیقا ۲ هفته...
-
الهی بامید تو ... شروع دانشگاه !
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 11:51
اینم بشه خاطره تلخ دیگه ... بدون یار در کنار .. ثبت نام و انتخاب واحد و یا علی سر کلاس ... فشرده و تو گرما و سخت مغشوش و متفکر ... اولین جلسه کلاسام هم مشاوره بود اونم درست یک روز بعد مشاوره رفتن من ... خوب بود ... اما این روزا سخت تلخم و بی حوصله از بودن خودم ... باز مراسم یه عزیزه مثل شیمائی .. فکر کن دلم میخواد...
-
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ... !
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 11:48
من این روزا دور از خونه ام هستم ... دلتنگم تا بی نهایت خدا ... دلتنگ یار و مونسم ... دلم براش مثل گنجشک هر لحظه و هر دم میتپه ... به خدا التماس میکنم تا این روزای هجر و دوری رو برام زود زود تموم کنه .. خلاص شم ... دلتنگ روی ماهتم ... دلتنگ گرمای دستای سختت که از دستام دوری میکنه ... دلتنگ بوسه های گرمو دلچسبت ... اما...
-
آنگاه که دشواری رخ می نماید چه باید کرد؟
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 13:17
ملکا ذکر تو گویم .. که تو پاکی و خدایی .. نروم جز به همان ره .. که توام راهنمایی ... یا ذوالجلال و الاکرام ... این روزا خسته ات کردم از بس که برات حرف میزنم ... میدونم .. ببخش اما تنهام و بی همزبون ... زندگی مسخره ایی شده ولی با همه اینا هنوز حاضرم سرم رو بدم تا درست بشه و ازین بحران دربیاد ...واسه زندگیم هر کاری...
-
خبر ازدواج یه عزیز ... شیما جون من ...!
یکشنبه 7 تیرماه سال 1388 07:44
شیمای گلم از دیشب که خبر نامزد شدنت با حسام عزیز رو شنیدم ... بال درآوردم چه وصالی بشه ... لیلی و مجنونی که به هم رسیدن ... الهی مبارک باشه دختر خاله قشنگ و مهربونم ... براتون عشق آرزو میکنم و هر روز عاشق تر بودن ... دیگه پریدی بسلامتی ... چه شبی بشه شب نامزدیت گلم ... دیروز صبح سرکار به یادت بودم و عصر خبر خوش شنیدم...
-
زنگ خطر ...
یکشنبه 7 تیرماه سال 1388 07:40
خدای مهربون دل همه عاشقا ... یه حس خطر .. یه حس بدی زندگیمو گرفته ... موری من خیلی بد شده ... چشماشو بسته و هیچی نمیبینه جز خودش ... نه اون حتی خودش رو هم نمیبینه ... فعلا کور دل شده حسابی ... خدایا کمکم کن تو این ماه عزیزت که ماه خودته ... به هدف بزرگ زندگیمون برسیم و موری راحت شه ... خیلی بی قراریم ... این کابوس کی...
-
فن جیم از سر جلسه ..
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 09:29
الان به بهانه اتمام یه نامه اداری مهم اومدم پشت میز کارم این ساختمون ... وای چقدر دلم براش تنگ شده بود... دفتر کارم و همه متعلقاتش .. بزودی از شما خداحافظی می کنم .. از همه مهم تر همکارام ... نه دوستام ... خونه ام و این شهر ... الهی بامید تو ... بامید روزهایی روشن و خدایی .. سرشار از عطر تو !!!
-
استعفای کاری ولی همچنان درگیر امتحانات..
شنبه 30 خردادماه سال 1388 17:01
با نامه امضا شده استعفام توسط دکتر رسما نباید از پس فردا یعنی 1/4/88 بیام سرکار .. اما خوب امتحانات و مثل همیشه کمبود نیرو ... بهانه خوبی شد واسه سیر دیدن و خوش گذروندن در عین خستگی ها با دوستان و همکاران ... دلم حتما برای این روزها تنگ خواهد شد ... اما به امید روز روزهایی خوشتر و بهتر تو شهرم و تحصیل .. امروز تصمیم...
-
حرف های ناگفته دل ... !
شنبه 30 خردادماه سال 1388 16:47
خوندم و با دل گفتم ... : خواستم بدانی که: من بی نفس.. نفس کشیدن.. هرگز نمی خواهم ...! من عاشق زندگیم ... عاشق با تو بودن و عاشق عاشق بودن ... عاشق حس لمس عطر حضور خدا تو خونه امون .. تو زندگیمون ... تو عاشقی هامون ... تو نگاه های نابمون که سرشاره از نگفتنی هاست ... من عاشق خدام و عاشق تو ... تو یه وبلاگ خوندم البته یه...
-
شروع امتحانات ... تا ۲هفته !
سهشنبه 26 خردادماه سال 1388 10:23
این دیروز رفتیم تو خط امتحاناتی که خودم ایشالا از تابستون درگیرش میشم بسلامتی ... بله پس تقلب ممنوع ... افتضاح بود روز اول کاری به علت گرمای شدید هوا و قطعی برق و شدیدا کمبود امکانات ... خلاصه با جو بد حاکم یه جوری سر و ته اش رو هم اوردیم و با خنده راهی منزل شدیم ... واسه همه اونایی که واسه عقیده اشون ارزش قائلن و بهش...
-
خدایا خودت ختم بخیر کن ...
سهشنبه 26 خردادماه سال 1388 10:14
سلام بر ملت همیشه غیور خودمون ... خدایا دیروز مردم بعد یه روز کاری سخت تا رسیدم منزل غروب بود که طی تماس با اهالی منزل مطلع شدم مشهد غوغاست ... تحصن دانشگاه فردوسی مشهد و خلاصه قیامته ... اخوی کوچک هم که سخت درگیر این مسائل و بله خبر دستگیریش ... مردم و زنده شدم تا خبر رهایی اش رو شنیدم ... خدا لعنتتون کنه باتوم به...
-
ای روزگار فانی ... کی میشود سرآیی!
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 11:58
چه فلسفه ایه این وابستگی ما آدما به همدیگه ... زنجیر بستیم به وجودمون و شدیم زمینگیر عالم ... عاشق عشقیم اما هی همدیگه رو زجر میدیم که بابا هر کی کسیو خیلی دوست داره بیشتر آزارش میده ... آخه پدرت خوب .. مادرت خوب ! اینه رسم دوست داشتن های خدایی!!! *اگه روزی تونستی گلی رو لگدمال کنی بدون عطر حضورش رو که نمی تونی از بین...
-
آهای مامانای عزیز روزتون گل بارون ...
شنبه 23 خردادماه سال 1388 11:02
السلام علیک یا بنت نبی الله السلام علیک یا بنت حبیب الله السلام علیک یا بنت خلیل الله السلام علیک یا بنت صفی الله السلام علیک یا بنت امین الله السلام علیک یا بنت خیر خلق الله السلام علیک یا بنت افضل انبیا الله و رسله و ملائکته السلام علیک یا بنت خیر البریه السلام علیک یا سیده النساء العالمین من الاولین و الاخرین...
-
متاسفم ...
شنبه 23 خردادماه سال 1388 10:55
از اعلام نتیجه رای گیری ها هم متاسف شدم هم شرمنده ... نباید اینجوری میشد .. هزار بار میگم نه نه نه ... !!! من هنوز پای رای خودم به سید میر حسین موسوی سخت پابندم و معتقد .. بحث جای من و اون نیست .. بحث یه مملکت .. یه سرزمین به اسم ایران ... فعلا که همه چی داره به اسمش آب میخوره و مردم هم بی تفاوت ...بیننده های جوگیر!...
-
به نام آرام دل های خسته ... !
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1388 13:35
من اومدم ... با یه ساک کوچیک اما پرامید راهی شدم هر چند به تلخی اما امید و توکل رو توشه راهم کردم و یا علی ... اما ای کاش .. ته دلم یه چیزی گفت نرو ... مهری جون نرو ... یا حداقل تنها برو ... گوش نکردم .... !! رفتم و با یه کوله بار سنگین ... با یه دنیا کوفتکی ... با یه حس تلخ و بد خیلی بد از وجودم ... از زندگیم ... از...
-
الهی بامید تو ... !
سهشنبه 12 خردادماه سال 1388 13:37
خدایا پروردگارا ... وه که چقدر کار دارم ... مشهد نبود ... فردا عصر یعنی ۴شنبه ۱۳/۳ میپریم بسوی زادگاه با یه دنیا شور و اشتیاق ... وای گنبد بارگاه آقام .. علی ابن موسی الرضا ... انیس النفوس ... دلم پر میزنه واسه عطر خونه ات .. یا امام رضا خودت کمک کن تا کرهام براحتی و سهولت انجام بشه و جابجا بشم و یه نفس راحت .... آهای...
-
گله بخدا ... نه درددل با خدا!
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 12:51
خدایا ... وقت اذونه ( بقول یه رفیق نارفیق : اذان نه اذون – گرسنه نه گشنه) خلاصه که آره همون اذونه و وقت راز و نیاز با معبود .. آره یعنی وقت با تو بودنه ... !!! ولی دل من که همیشه با توئه البته اگه لایق باشه ... ! خدایا ما رو رها کن .. خلاص کن ... از این همه بودن ها و نبودن ها ... ازین همه فکر و خیال ... ازین همه حسرت...
-
خدا خدا خدا ...
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 10:22
رب مهربونم به چه زبونی ... زبون نه با همه وجودم میگم .. داد میزنم .. اشک میریزم ... که خدای خوب روز و شب های من ... ازت ممنونم .... ! بابت همه اون چیزهائی که لایقم دونستی و بهم ارزونی کردی ! همیشه عاشقانه هامو با نجواها و مناجات نامه های خواجه عبداله انصاری ادغام می کنم و نثار بودن بی مثالت می کنم ... از من بپذیر .....
-
السلام علیکیا فاطمه الزهرا ... !
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1388 12:40
این روزا دلم جور دیگه ایی برای وفات خانم فاطمه زهرا گرفته ... بقولی ... مرا عهدیست با جانان ... یه قول و قرارائی با خانم داشتم که این روزا تو فکر اینم که چقدر عملیشون کردم ... اصلا عمل کردم یا هرچه بوده فراموشی بوده و بی حاصلی .. ! یا زهرا .... یا انسیه دل پیمبر ... شما رو قسم میدم به اون دامن سبزی که گلبرگ های دلت رو...
-
به نام او که هر چه هست از اوست ...
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 12:47
سلامی گرم از دلی که سخت بی قراره دیدن عزیزاشه ... سخت بی قراره یه جابجایی و تحول اساسی تو زندگیشه .. دیروز فالم این بود : دریافت خبرها و پیامهای تازه ای زندگی اکثر متولدین این ماه را دچار تحول و تغییر میکند، در این ضمن بعضیها بدلیل نقل و انتقالات تازه در کار و زندگی شان، ابتدا کمی دلواپس میشوند ولی بمرور خود را...
-
یه آهنگ پر خاطره واسه من ... ! un break my heart
شنبه 2 خردادماه سال 1388 10:09
یه توصیه .. - این آهنگ رو ترجمه نکردم تا با همه حستون بخونین و حالشو ببرین ! - توصیه میکنم حتما هم کلیپشو ببینین .. زیاد جدید نیست اما فوق العاده اس ! Toni Braxton ,,,,, Un break my heart Don’t leave me in all these pains Don’t leave me out in the rain Came back and bring back smiles That these tears away… I need your...
-
یک sms از آجی جونم ...
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 11:13
بنویس نام مرا در کف دستت ای دوست تا به هنگام قنوتت نبری از یادم ... ! آخه خواهر من ... آخه عزیز من ... آخه مهرنوش من ... مگه میشه .. مگه ممکنه .. آدم عزیزاشو همیشه وقت و بی وقت یاد میکنه ... با خدا ازشون حرف میزنه و آروم میشه ! من همیشه به یادتم ... من همیشه دلتنگ تو و خنده هاتم ... قربون اون لبخند خوشگلت مگه من از...