-
خدایا تا به کی .... خسته شدم از روزگارت!
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1388 12:35
واسه دل خودم زمزمه کردم : ای خدا ... آه ای خدا ... از توی آسمونا ... گوش بده به درد من ... که می خوام حرف بزنم ... واسه یک روزم شده ... سکوتم رو بشکنم ... ای خدا خودت بگو واسه چی ساختی منو توی این زندون تن آخه انداختی منو ... ای خدا حرفی بزن اگه گوشت با منه این چیه که قلبمو داره آتیش می زنه .... دارم می سوزم ... ای...
-
خدایا سلام بروی ماهت...
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1388 10:49
من نمی دونم چه حکمتیه تو این روزای سه شنبه ناب خدای من ... اصلا این روزو واسه شادی من خدا خلق کرده باهاش صفایی می کنم ... باذکر نابش .... یا ارحمن الراحمین .... اردیبهشتم اومد که خوش اومد ... شادم که فردا مسافرانی دارم و کلی کار واسه به انجام رسوندن اونم تنهایی ... همسری که استغفرالله کار خونه ... نه کمی تا قسمتی...
-
روی ساحل و قدم زدن با خدا ...
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1388 10:44
این دقیقا توصیف حال منه ... لطفا با تمام احساستون بخونید ... مقسی! شبی در بین رویا دید مردی که همگام است با پروردگارش کنار ساحلی کز آسمانش درخشد صحنه های عمر و جانش همی دانست در هر صحنه آن بود رد دو جای پای بر آن یکی آن خودش دیگر خدایش بجا مانده به ساحل در کنارش پس آندم چون هویدا شد پسینش دگر باره نظر افکند بر احوال...
-
یاد خدا ارامش بخش روح و روانه اما ...
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 10:12
و هو السمیع الدعا ... بله او شنونده خوبیه ولی ای کاش ما هم توان خوب شنیدن رو می داشتیم که بعد نمی گفتیم چرا خدا جوابمون رو نمیده ... من به شدت این روزا عصبی می شم انگار همه چی دست به دست هم میده تا به اوج خشونت برسم .. عجیبه ... کلا کمی زود عصبانی میشم اما دیگه نه اینجور ... اوضاع بر وفق مراد نیست ... من اینجا بس دلم...
-
حسی از جنس خدا...
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 10:37
خدا با من این روزا روزه سکوت گرفته ... جواب اینهمه حرف و دردل فقط سکوته ...آخ که من چقدر عاشق سکوت و غرق شدن تو دنیای بی نظیرشم... آدمو می بره یه عالم دیگه .. امتحان کنین ... بهتر از ایروبیک و ریلکسیشن جواب میده یا حتی با اونا هم می تونی ادغامش کنی ... به قول یه دوست دوست داشتن ها همه اش از سر نیازه ... خوب بنده حقیر...
-
دختری با کوله باری حرف نگفته ...
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 11:19
امروز هم یکی دیگه از روزای قشنگ خدای مهربونمه اما من ... سخت غمگین و متفکرم!!! طوری که صبح که بیدار شدم انگاری از یه سمینار طولانی اومده بودم ... کله ام پر حرف بود از نوع گفته و نگفته ... شنیده و نشنیده ... !!! کمک می خوام ؟ پول نه ... حالم ازین سه حرفی کثیف بهم می خوره! همفکری می خوام ! سریع دارم از دست میرم ...؟!...
-
just for fun ... !
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 09:40
سی واقعیت پنهان مردها : ( فعلا از دست آقایون سخت عصبانیم و التماس هم بی فایده اس . بنده میخوام رسما اذیتشون کنم پس آقایون بخونن لطفا ... ) ۱- به یک مرد با نصف مغز میگن ؟ با استعداد ۲- فرق بین مردها با نرخ اوراق بهادار تو چیه ؟ نرخ اوراق بهادار رشد میکنه اما آقایون .. ۳- آقایون لباس هاشونو چطور دسته بندی میکنن ؟ کثیف...
-
فوران حس فمینیستی ...
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 09:25
خدای من خدای من وای از دست این موجود دو پا ..... دلم می خواد گاهی مواقع به بعضی از دست موجودات اونم از جنس مذکرش بگم : حیوان دو پا.... شرمنده بی ادبی شد ! ولی خدا میدونه از دیدن زنی دربند اونم در قالب همسری یک مرد دیوونه می شم... کدوم دین و آئین میگه که شما ظالم باشین و ظلم کنین اونم به این راحتی و غرور ! زنی جوان که...
-
نیایش بهاری ...نجوایی با خداجون!
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 11:36
خدای من یک سال گذشت ... هرچه کردم دیدی و هر چه بخشیدی و عفو کردی ندیدم! خدای من یک سال گذشت و چهار فصل ... هراسان شدم پناهم دادی بیمار شدم شفایم دادی آرامش و امنیت که رسید طبیب و پناه را از یاد بردم! خدای من یک سال گذشت با چهار فصل و دوازده ماه ... پی تقدیر نیکو پرسان می گشتم شب قدر مرا خواندی بر سر خوانی پر از عشق و...
-
بازهم من ماندم حسرتی بردل ...
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 11:10
خدایا چه نمناک بود سفر عزیزان ما به خانه تو ... باز هم ماندنی بودم نه رفتنی ... پس هر رفتنی تلخ نیست! حتی فکرش هم برام لذت بخشه و مستم میکنه وای خدایا منم دعوتم ؟؟؟ از روبروی مسجد النبی تماس گرفتن دیشب و من بیشتر در لاک غم خود فرو رفتم. در جمع بودم اما بسان حاضری غایب ... !!! دوران دانشجویی آرزو کردم برم و خانه خدا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 10:55
دختری هستم ... متولد پائیز و برگریزان ... دوستدار گل و بهاران ... در انتظار گرما و تابستان ... و عاشق سپیدی و زمستان ... ! و این است سرگذشتی کوتاه از حال دلم ...!!! ******مرا که میبینی شادم دعا کن همانی باشم که می بینی !******
-
مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 10:51
الهی ... هرچه از دنیا مرا نصیب است به کافران ده! و هر آنچه مرا از عقبا نصیب است به مومنان ده! مرا در این جهان یاد و نام تو بس ... ! و در آن جهان دیدار و سلام تو مرا بس ... ! آن کس که تو را به یک دیده دید ... چه دید ؟ مسکین او که تو را دید و ندید ... تو را به تو باید دید ............ !!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 12:17
نوبهارست در آن کوش که خوش دل باشی ... سلامی به گرمی دلای مهربون منم بعد مدتی تلاش اومدم تا با شما باشم و اگه قابل بودم بمونم ... so help me in some cases ... ok?????? thanks تا درودی دیگر بدرود. روزهایتان سرشار از عطر گل ها و یا خدای مهربون