سلام پروردگار خوبم و مهربونم ...
شب های قدر رو پشت سر گذاشتیم که شب بیست و سومش برام عالی و دلچس بود .. دور بودم .. آره دوباره اونجا اما اینبار با حسی عمیق و تلخ ... تلخ تر از صد فنجون قهوه تلخ و غلیظ ... در کنار محبوبم ... خدایا چیه فلسفه این وابستگی و دلبستگی ... حسم عجیبه ازینکه از نگاه کردن بهش لذت میبرم و سیر نمیشم ... اما غمگینم میکنه چرا همه اش دوری ... یکی اینجا تنها و یکی اونجا تنها .. حالا هم که مسئلهجابجائی امون حل شد کارش درست شده جایی دیگه واسه ۲ سال تمام .. کدوم کار مهندسی رو دیدی که راس تایمش تموم بشه که این یکی ... تازه من نمی خوام .. خدایا نمی خوام این دوری رو .. داره داغونم میکنه و واقعا نمیفهمه یا نمی دونه ... دلم حسابی تنگشه ... اذیتم نه در عذابم ... آی زندگی زندگی .... !!
چرا مجال با هم بودن ها رو ازمون میگیری ... خدایا تو نذار .. تو نخواه ...
دلم سخت گرفته اس ازینکه ماه رمضونی دیگه داره میره و من هیچی امسال ازش نفهمیدم .. برعکس سال قبل که سر خونه و زندگیمون بودیم و سرشار از معنویت ...
یارب دریاب مرا که می توانی ...
عزیز دلم خدای مهربون من پشت و پناهت باشه و دعای خیر من بدرقه راهت ...
همیشه میگم که بیشتر از خودم دوستت دارم .. عاشقانه و خالصانه ...
همسری ناب تر از همیشه و مشتاق تر از هر زمانی به کنارم اومد و منو غرق نور کرد ... الهی قربون صفای دلت برم ... حالا می فهمه خوب بودن چقدر ساده اس و چقدر دلنشین واسه همه ...
رفت تا دوباره زود بیاد ... خدایا دلم واسه سفره دو نفره کوچولو خونه امون پر میزنه ... اون لحظه های ناب افطاری در کنار هم ... خدایا خودت کمک کن تا شرایط زود جور شه که جابجا بشیم که اعصاب دیگه برام نمونده ... التماس دعا از همه ...
الهم عجل لولیک الفرج یادتون نره ...