آره این لحظه های عمر شیرین ماست که داره بدو بدو میره و ایام رو پشت سر میذاره ... شاد بودم این روزو بخاطر اینکه تنها نبودم ... یه زمانی معنی شادی رو دقیق می دونستم و مزه اش همچین شیرین زیر زبونم بود حالا ... خدا رو شکر !
عزیزم یادش نبود ... !!!
آره یا نبود یا بود و به روی خودش نیاورد ... خدایا یعنی من می تونم این موجود دو پای نه چندان لطیف تو رو که سخت دوستش دارم بشناسم...!؟
دل کیک پختن رو حتی نداشتم ...
روزگاری من خیلی روح لطیف و شکننده که نه ولی نازکی داشتم ... اما حالا می خوام سخت باشم ... جوری که هیچ کاری .. هیچ حرفی.. هیچ نگاهی ووو آزارم نده ! نشم اینهمه ملعبه دنیا و دنیا دوستاش ...!؟
راستی مکه ای های ما هم رسیدن و در آغوششون سخت اشک ریختم ... چشام مدت ها در انتظار ریختن این قطره ها بودن تا آروم بشن ... که شدن!
دلم می خواست اونقدر ببارم تا سبک بشم اما نشد ... بیچاره اون حیونای خدا .. گوسفندارو می گم چه ناله هایی می کردن... آجیم که بدحال شد . انگاری با ناله هاش می گفت چرا واسه باورهای خودتون منو قربونی می کنین ... من گناه دارم !؟
خلاصه رسیدن ولی من هنوز سوغاتی هامو رسما دریافت نکردم ... تا بعد
امروز شادم که عزیزانم رو در کنارم دارم ... خدایا شکرت !
ولی نمی دونم چه حسیه تلقین نیست بخدا اما همیشه یه چیزی باید مزه شادی رو از وجودم پر بده ... دیروز همسری بی دلیل سخت گرفته و عصبانی بود دلیلی براش یافت نکردم .. و به این نتیجه رسیدم که آقایون رو کمتر تحویل بگیریم خودمون راحت تریم یس یعنی بلههههه
*** دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وان در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند! ***
راستی سحرگاهان که به رسم عادت زانو به عبادت حق خم می کنین یه سراغی به ماه خانوم هم بزنین که از دستتون میره ... امروز که بی نظیر بود دلم می خواست رو به ماه نماز بخونم ...
التماس دعا یاران .... !
*****گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم ... *******
MY SPIRIT IS TO ME AS A COMPANION ...
WHO COMFORTS ME ...
WHEN THE DAYS GROW HEAVY UPON ME...
WHO CONSOLES ME ...
WHEN THE DIFFLICTIONS OF LIFE IS MULTIPL ...!
WHO IS NOT A COMPANION TO HIS SPIRIT IS AN ENEMY TO PEOPLE...
AND HE ...
WHO SEEMS NOT IN HIS SELF A FRIEND DIES DESPAIRING ...!
FOR HIS SPRINGS FROM WITHIN A MAN AND COMES NOT FROM WITHOUT HIM ...!